ابو محجن
اَبوُمِحْجَنْ، شاعر مُخَضْرَم. آنچه در مآخذ دربارۀ او نقل شده، به افسانه بیشتر میماند، تا به واقعیت. در نام او اختلاف است: برخی گفتهاند كه نام او مالك یا عبدالله بود (ابن عبدالبر، 4 / 1746)؛ برخی نیز گفتهاند كه وی ابومحجن نام داشت و كنیهاش ابوعبید بود (ابن حجر، 4 / 170). او را حبیب نیز خواندهاند (آمدی، 133).
او از طایفۀ بنیثقیف بود (ابن عبدالبر، همانجا) و در غزوۀ طائف از تیراندازان دشمن به شمار میرفت (نك : واقدی، 2 / 926، 930). هنگامیكه گروه نمایندگان بنیثقیف نزد پیامبر (ص) آمدند و مسلمان شدند، او نیز اسلام آورد (ابن عبدالبر، همانجا؛ ابناثیر، 5 / 290؛ ذهبی، 300).
گویند عمر به هنگام خلافت چندینبار به سبب بادهنوشی، حد بر او جاری كرد و سپس وی را به جزیرهای به نام حَضوضی (جاییكه اعراب پیش از اسلام متمردان را بدانجا تبعید میكردند: یاقوت، 2 / 289) تبعید كرد. آنجا بود كه خبر گسیلشدن سعد وقاص را برای جنگ با ایرانیان شنید؛ ازاینرو، از زندان گریخت و به سعد پیوست (ابوالفرج، 19 / 1؛ ابن عبدالبر، همانجا؛ ابن حجر، 4 / 171). برمبنای گزارش دیگری، دلیل تبعید او، ماجرای عاشقانهاش با یكی از زنان انصار بوده است (ابوالفرج، 19 / 2؛ ابنحجر، همانجا).
برپایۀ گزارشی كه طبری (3 / 460) نقل میكند، ابومحجن در 13 ق در فتح اُلَّیس با مثنی بن حارثة شركت داشت، اما از آنجا گریخت. داستان مشهوری كه مؤلفان متقدم چون ابنسلّام جمحی (ص 68)، قدامة بن جعفر (ص 359-360)، ابنقتیبه (1 / 336-337)، بلاذری (ص 258) و مسعودی (2 / 314-317) دربارۀ ابومحجن نقل كردهاند و گزارش مفصل آن را طبری (3 / 573-575) از قول سیف بن عمر آورده است و میان روایات آن اختلافات فراوان وجود دارد، نشان میدهد كه ابومحجن در جنگ قادسیه شركت داشت و سپس به سبب بادهنوشی، توسط سعد وقاص زندانی شد، اما توانست به كمك همسر سعد از بند رهایی یابد و در میدان نبرد از خود رشادتهای فراوان نشان دهد، چندان كه شجاعت و تهور او موجب شگفتی سعد شد و به همین سبب از جرم او درگذشت (نیز نك : دینوری، 121، 122؛ ابنعبدربه، 6 / 350؛ ابوعلی مسكویه، 1 / 204-206). به نظر برخی از محققان (عسكری، 1 / 195-196)، سیف بن عمر شاخ و برگ فراوانی بر این داستان افزوده است. برپایۀ خبری دیگر كه طبری (4 / 38) از قول واقدی نقل كرده، عمر در 16 ق ابومحجن را به باضع (جزیرهای در نزدیكی یمن: یاقوت، 1 / 471) تبعید كرد.
از زمان مرگ او خبری در دست نیست. هیثم بن عدی گوید كـه گور ابومحجن را كسی در آذربایجان ــ یا نواحی جرجان ــ دیده كه بر آن تاكی روییده بود؛ گویا بیشتر، بیت مشهور ابومحجن كه «چون درگذشتم، مرا پای تاكی به خاك سپارید ... » موجب نقل چنین خبری بوده است (ابوالفرج، 19 / 13؛ ابن اثیر، 5 / 292؛ ذهبی، 302).
قطعاتی كه از شعر ابومحجن باقی مانده، هیچ كدام ویژگی چشمگیری ندارند. واژگان و تركیبات و ساختمان شعر، همه از نوع آثار متوسط اواخر جاهلی و صدر اسلام است. اعتقادات اسلامی را در آنها چندان جلوهای نیست. علاوه بر این، به صحت همۀ آنها هم نمیتوان اعتماد داشت. با اینهمه دو امر، بیش از هرچیز دیگر موجب شهرت او شده است: نخست آنكه وی، بهرغم فرمان صریح دین، هرگز نتوانست دست از خمر بردارد. نه تازیانههای عمر، نه تبعید و نه زندان سعد هیچكدام در او كارگر نیفتاد. همین مقاومت كه در برخی اشعار او جلوهگر است، از موجبات شهرت اوست (بهخصوص نك : ابوالفرج، 19 / 8، قطعۀ 4 بیتی) و بیگمان، سوگندی را كه را در چشمپوشی از خمر یاد كرده (همو، 19 / 10)، نباید چندان جدی تلقی كرد. از آن مهمتر، ظهور چندین اثر (اساساً 3 قطعه) از اشعار او در مجموعۀ «شعر فتوحات» است كه ــ نه بهسبب اعتبار شاعرانه، بلكه به دلیل جوّ خاصّ نبرد، رابطۀ شعر با روایات بسیار حسّاس تاریخی و بیان دلاوریهای اعراب در مقابل ایرانیان ــ سخت مشهور شده است. بدیهی است كه چون وی در رثای فرمانده سپاه و كشندۀ فیل نیرومند، ابیاتی میسراید (ابوالفرج، 19 / 9)، یا به یاری سلمی از بنیسعد میگریزد و در باب دلاوریهای خود شعر میگوید (همو، 19 / 5؛ ابوعلی مسكویه، 1 / 205)، همۀ راویان شعر و تاریخ را به نشاط درمیآورد و دیگر كسی از ذكر داستانهای دلانگیز او ــ كه احتمالاً بیشتر افسانهآمیز است ــ روی نمیگرداند (نیز نك : جاحظ، 3 / 203؛ این اثیر، 5 / 291).
دیوان او نخست در 1886 م به اهتمام لاندنبرگ در لیدن به طبع رسید؛ سپس دوباره همراه ترجمۀ لاتین آن توسط آبل در 1887 م چاپ شد. در 1970 م نیز صلاحالدین منجد مجدداً آن را براساس شرح ابوهلال عسكری به چاپ رسانید.
مآخذ
آمدی، حسن بن بشر، المؤتلف و المختلف، به كوشش عبدالستّار احمد فراج، قاهره، 1381 ق / 1961 م؛ ابن اثیر، علی بن محمد، اسدالغابة، قاهره، 1280 ق؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة، قاهره، 1328 ق؛ ابن سلام جمحی، محمد، طبقات الشعراء، به كوشش یوزف هل، لیدن، 1916 م؛ ابنعبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، به كوشش علی محمد بجاوی، قاهره، 1380 ق / 1960 م؛ ابن عبدربه، احمد بن محمد، العقد الفرید، به كوشش احمد امین و دیگران، قاهره، 1940-1953 م؛ ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، الشعر و الشعراء، به كوشش محمد یوسف نجم و احسان عباس، بیروت، 1964 م؛ ابوعلی مسكویه، احمد بن محمد، تجارب الامم، به كوشش ابوالقاسم امامی، تهران، 1366 ش / 1987 م؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دارالكتب المصریة؛ بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، به كوشش دخویه، لیدن، 1866 م؛ جاحظ، عمرو بن بحر، البیان و التبیین، به كوشش حسن سندوبی، قاهره، 1351 ق / 1932 م؛ دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، به كوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، 1960 م؛ ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، حوادث و وفیات 11-40 ق، بیروت، 1407 ق / 1987 م؛ طبری، تاریخ؛ عسكری، مرتضی، عبدالله بن سبا و اساطیر اخری، بیروت، 1393 ق / 1973 م؛ قدامة بن جعفر، الخراج و صناعة الكتابة، به كوشش محمد حسین زبیدی، بغداد، 1981 م؛ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، به كوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، 1385 ق / 1966 م؛ واقدی، محمد بن عمر، المغازی، به كوشش مارسدن جونز، لندن، 1966 م؛ یاقوت، بلدان.